تحولات منطقه

اهواز- تعارض میان چرخاندن خانه بدست یک بانو که با تمام ظرفتهای زنانه اش صورت می گیرد تا انتخاب اجباری یا دل به خواه کارهای زمخت و مردانه بازاری و از یاد بردن احساس های زنانه یکی از مسائلی است که امروزه بسیاری از زنان را درگیر کرده است.

راه رسیدن بانوی خانه به کف بازار از شغل های کاذب می گذرد
زمان مطالعه: ۷ دقیقه

قدس آنلاین- گروه استانها- طیبه قاسمی؛ تعارض میان چرخاندن خانه بدست یک بانو که با تمام ظرفتهای زنانه اش صورت می گیرد تا انتخاب اجباری یا دل به خواه کارهای زمخت و مردانه بازاری و از یاد بردن احساس های زنانه یکی از مسائلی است که امروزه بسیاری از زنان را درگیر کرده، نزدیک عید معمولا شور و هیجان کاری در شهرها بیشتر می شود در این میان اضافه شدن قشر زنان به دست فروشان یا مشاغل مردانه نیز چند سالی است گل کرده، شاید برای زنانی که سرپرست خانواده خود را از دست داده اند کاملا عقلانی باشد به خصوص که نزدیک به عید خرج و مخارج هر خانه ای چند برابر روزهای عادی است اما از زاویه دیگر امروزه شما با بسیاری از دختران و زنان در سطح جامعه مواجه اید که اصولا نیاز مادی هم ندارند و فقط ترجیح می دهند دست در جیب خود داشته باشند و یا محدودیتی برای آنچه قصد خریدش را دارند نداشته باشند. اینجا در اهواز هم چنین است تصورت از خانمها،  با چیزی که می بینی سنخیت ندارد، خبرنگار قدس آنلاین با چند تن از زنانی که شغل های نامانوسی نسبت به جنسیت خود انتخاب کرده اند گفتگو کرده است.

آبروی طایفه ای که در گرو کتمان است

این گفتگو را با سحر زنی هفده ساله که تابستان امسال با او هم صحبت شده بودم و کنار کارون جوراب فروشی می کرد شروع می کنم، زمانه او را به خاطر اتفاقی تلخ از بی خردی همسرش، وادار به دست فروشی کرده، در خانواده ای به دنیا آمده که طلاق برایشان معنا ندارد و از سوی دیگر عشق به فرزندش او را پاسوز کرده همه این دلایل او را وادار می کند در غیاب همسر عهده دار بار مصائب زندگی شود، وقتی دوباره می بینمش کنار چهار راه نادری پشت چراغ قرمزم و او فرزند به بغل متاسفانه مدتی است به متکدی گری روی آورده، می گوید: دیه افتاد گردن همسرم و رفت زندان، من ماندم و کار کردن، اوایل کارم می گذشت اما درآمدم کفاف نمی داد، شوهرم هم پول می خواست و مجبور به گدایی شدم، وقتی به او می گویم طایفه شوهرت کاری برایتان انجام نداده اند؟ جواب می دهد: وقتی دست فروشی را شروع کردم چند باری دعوا بود که چرا آبروی آنها را برده ام اما الان مرا ببینند راهشان را کج می کنند و می روند.

او به مشکلاتی که در این راه دارد اشاره می کند: تمام لحظه های زندگی ام در این ترس می گذرد که مبادا تا ابد زندگی ام به این شکل بگذرد، از طرف دیگر می ترسم معتاد شوم چون کنترل زندگی ام از دستم خارج شده و گاهی احساس ضعف شدیدی از تحمل شرایطم دارم، دلم می خواست مثل زنهای دیگر دغدغه ام حس و حال خانه ام باشد نه خطرات خیابان ها.

دلم می خواهد بچه هایم با نان خودم بزرگ شوند

از زن جوانی که در بازار امام بساط دارد و جوجه های کبک را به هوای لقمه نانی به سیخ می کشد می پرسم چرا این شغل را برای خود انتخاب کرده است؟ سیخ ها را کنار هم می چیند و می گوید: وقتی شوهرم را در بمباران از دست دادم به اهواز آمدیم اینجا کسی را نداشتم و بچه هایم کوچک بودند این بود که خودم کمر همت بستم دلم نمی خواهد کودکانم برای نان پیش کسی خرد شوند، درآمدم زیاد نیست اما چون اکثر این کبک ها را شکار می کنند کفافم را می دهد.

دست فروش زن در بازارهای اهواز فراوان است آنقدر زیاد که متاسفانه دیدن دست فروشی شان برای دیگران هم عادی شده و کسی  آن را دیگر عجیب نمی داند، زنانی که نه تنها خودشان بلکه مردم زن بودنشان را فراموش کرده اند.

خانه به دوشی بزرگترین درد عالم

نبش سی متری زنی که سن و سالی هم از او رفته فال می فروشد، زبان شیرینی دارد و هر فالش ۲۰۰۰ تومان است اما اگر متقاعد شوی برایت فال بگیرد حداقل پولی که از تو کاسب می شود سی هزار تومان است، روی یک سکو می نشیند و تا فال همراهم را بگیرد از او می پرسم چرا فالگیری می کند و در آمدش چقدر است؟ اول به عمه ام می گوید: این طالعت را می زند بگو برود یا ساکت باشد و وقتی می فهمد خبرنگارم با اعتماد به نفسی جالب داستان زندگی اش را توضیح می دهد: مادرم فالگیر بود تمام خواهر و برادرانم به خاطر مخالفت پدرم از این شغل بیزار بودند به جز من از همان ابتدا هم همیشه غرق میان قهوه،کف دست، پاسور و شمع بودم الان درآمد خوبی دارم اما یک جا بند نمی شوم و این خانه به دوشی بزرگترین درد عالم است برایم و من این زن را در گناوه هم دیده ام.

خواستن سابقه کاری یعنی برو پی کارت!

به یک لباس فروشی می روم که یکی از فروشندگان آن دختر لیسانسه ای است، وقتی از او می پرسم چرا این شغل را برای خود با وجود تحصیلاتی که دارد، انتخاب کرده؟ بیان می کند: کار دیگه ای برایم نبود به هرجا که مراجعه می کردم سابقه چندین سال کار می خواستند و برای من که تازه فارغ التحصیل شده بودم خواستن این سابقه کار یعنی برو پی کارت.

سال ها پیش راننده خانم برای ما جذابیت فراوان داشت حالا چند سالی است بسیاری بانوان  با این کار نان هم سر سفره می برند، راننده بودن شغلی است که حتی مردان را نیز از سایرین متمایز می کند، بعضی راننده ها شکل خاصی حرف می زنند سخت ترند، احساسات کمتری دارند وحتی ترانه های متفاوت تری گوش می دهند و این شاید در مواردی آقایان را جذاب تر کند اما آیا این تاثیرات بر بانوان هم جالب است؟

تلاش برای تثبیت مسافرکشی بانوان

یک راننده تاکسی تلفنی در این باره به خبرنگار قدس می گوید: برای تثبیت جایگاهم در باور مردم سختی های زیادی کشیدم، در اهواز کسی راننده زن را قبول نداشت اما من اهمیت نمی دادم و حالا روزی ام با چرخش لاستیک های این ماشین می چرخد ناراضی هم نیستم. به قول معروف دستم جیب خودم و عیبم زیر کلاهم است.

 به بالا شهر اهواز می روم، در مرکز خرید کیانپارس دختر ساعت فروشی هست که وقتی از او می پرسم با این لباس های مارک و تیپ آنچنانی آیا نیازی به کار کردن دارد؟ پاسخ می دهد: شغلم هیچ ارتباطی به پوششم ندارد من به اینکه شبیه سلبریتی ها باشم علاقه دارم، نیاز مالی ندارم اما به کار کردن علاقه دارم.

تهیه لوازم غیر ضروری به هر قیمتی

وقتی می پرسم برای او که در آسایش بزرگ شده این کار سخت نیست؟ ادامه می دهد: بیشتر علاقه ای که به لوازم غیر ضروری داشتم مرا مجاب به فروشندگی کرده پدرم حاضر نیست برای خیلی از کارهایم هزینه کند به عنوان نمونه با عمل زیبایی مخالف و من خرج عمل بینی ام را خودم داده ام.

شاید برای نسل های قبل دلایل این دختر باور پذیر نباشد اما متاسفانه روی گردانی نسل جدید از شکل و شمایل زندگی سنتی و پا در دنیای جدید گذاشتن آنها باعث شده ایران هم همپای بسیاری از کشورها تغییرات وسیعی را در استفاده بی رویه از لوازم آرایش، عملهای جراحی زیبایی و حتی اهمیت دادن به تزیینات و تشریفات تا جایی پیش ببرد که دیگر درآمد پدر خانواده برای گذران آنها کافی نیست و در این شرایط بسیاری از جوانان درپی دست وپا کردن شغلی هستند تا نیازهایشان را پاسخ دهد حتی اگر این شغل مناسب جنسیت، ظرفیت، شرایط خانوادگی و تحصیلات آنها نباشد و واژه کاذب بروی آن مهر خورده باشد.

تفکیک زباله برای حفظ عزت نفس

در اهواز چند صباحی ست یک بانو شغل عجیب دیگری دارد، گفتگوهایم را با او به پاین می برم؛ "تفکیک زباله" ، این شغل برای مردان هم زمخت و غیر قابل تحمل است، از بوی زننده، چرخه کاری تا تحمل حشرات و کلافه گی اش. اما این خانم از شغلش راضی است می گوید: وقتی مجبور شدم خودم اقدام به کسب درآمد کنم سرمایه ای در دست نداشتم، کسی به من کمک نکرد و خدا خواست توانستم لقمه نانی در بیاورم، باورم می گوید،نان بی منت میان زباله های مردم بهتر از آن سفره پرزرق و برق با منت و مهنی دارشان است.

شکل و نوع حرف زدن تا راه رفتن و طرز لباس پوشیدن جنسیت ها از بدو خلقت با یکدیگر تفاوت داشته و معمولا هنجارشکنی در این مورد حتی امروزه که قبح بسیاری مسائل از بین رفته یک علامت سوال در ذهن هر فردی ایجاد می کند، شاید خو گرفتن به دیدن این ناهنجاری ها از این لحاظ که دیگر سدی در برابر کار کردن خانم ها وجود ندارد نکته مثبتی باشد اما از سوی دیگرمشکلات فراوانی را درپی دارد که گفتن آنها مثنوی هفتادمن است، این مثل که هر چیز در جای خود نکوست شاید در این باره هم صدق کند گو اینکه جذابیت یک مونث شبیه به بانو بودنش است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.